قرآن مبین
قرآن مبین

قرآن مبین

درخشش سهیل یمانى در کهکشان راه شیعى


اویس قرنی


جبرئیل نغمه وحى را در گوش حبیب خدا زمزمه مى کند و خورشید هدایت طالع مى شود، پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله به دستور حضرت حق، بال تواضع را براى مۆمنان مى گستراند و با نداى حق، اهل حق را نوازش مى دهد. گوشهاى مشتاقان تیز مى شود و دلهایشان از عشق لبریز
.
این ندا مرزهاى زمان و مکان را در هم مى نوردد و در جاى جاى گیتى مى درخشد. پرتوى از خورشید، یمن و اهل آن را نور و گرما مى بخشد. در این سرزمین جوانى زندگى مى کند به نام «اویس قرنى».
  


اویس قرنی


جبرئیل نغمه وحى را در گوش حبیب خدا زمزمه مى کند و خورشید هدایت طالع مى شود، پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله به دستور حضرت حق، بال تواضع را براى مۆمنان مى گستراند و با نداى حق، اهل حق را نوازش مى دهد. گوشهاى مشتاقان تیز مى شود و دلهایشان از عشق لبریز
.
این ندا مرزهاى زمان و مکان را در هم مى نوردد و در جاى جاى گیتى مى درخشد. پرتوى از خورشید، یمن و اهل آن را نور و گرما مى بخشد. در این سرزمین جوانى زندگى مى کند به نام «اویس قرنى».

عقیق یمن

اویس بن عامر مرادی، از طایفه قرَن، و از قبیله یمانی بنی مراد بود.(1) او در زهد و تقوا و طاعت و عبادت دارای مقامی والا و سیّدالتابعین بود.(2) او از زهّاد هشتگانه، بلکه برترین آن‌ها،(3) و از اصحاب و حواریان امیرالمومنین علی علیه‌السلام بود.(4)

شمیم دوست

اویس در یمن شتربان بود و با مادر پیر خود زندگی می کرد، اما وقتی علاقه شدیدی به زیارت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله پیدا کرد، از مادر اجازه خواست به حجاز آمده و پیامبر صلی الله علیه واله را زیارت کند؛ مادرش اجازه داد اما به او گفت: فرزندم! اگر رسول خدا در مدینه نبود نیم روزی بیشتر توقف مکن.

اویس راه طولانی میان یمن و مدینه را پیمود اما هنگامی که به مدینه رسید، مردم به او گفتند پیامبر صلی الله علیه واله در مدینه نیست، او گفت: سلام مرا به آن حضرت برسانید و بگویید مردی از یمن به نام اویس به زیارت شما آمده بود اما اجازه توقف بیشتر را نداشت.

وقتی پیامبر صلی الله علیه واله به خانه بازگشت، پرسید: آیا کسی به خانه ما آمده است؟ همسران ایشان گفتند: آری، شتربانی از یمن به نام اویس آمد و بر شما درود و سلام فرستاد و بازگشت، پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: «آری این نور اویس است که در خانه ما به هدیه گذاشته شده است.»(5)

آرى، اویس کسى است که پیامبر رحمت را ندید ولی به او ایمان آورد: « یومن بى و لایرانى ».(6)

امام فرمود : الله اکبر! دوستم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من خبر داد که مردى از امتش را درک خواهم کرد که به اویس قرنى گفته مى شود. او از حزب خدا و پیامبر اوست ، مرگش در شهادت است، و به تعداد دو قبیله ربیعه و مضر شفاعت مى کند

او که دوست و خلیل رسول خدا است.(7) که حضرتش در انتظارش مى فرمود: از جانب یمن، بوی بهشت می وزد و چه بسیار مشتاق توام ای اویس قرنی. هر کس او را دید، سلام مرا به وی برساند.(8)

و طلب استغفار از وى را این گونه دستور مى فرماید: فمن لقیه منکم فمروه فلیستغفر لکم.(9)

 

گوشه نشینِ عبرت آموز

اما چرا رسول خدا صلى الله علیه و له درباره اویس چنین مى گوید؟! در زمان اویس نیز این پرسش مطرح بود. شخصى از مادر اویس مى پرسد که از کجا این جایگاه عظیم و پایگاه رفیع براى فرزندت حاصل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله او را به گونه اى مدح و ستایش کرده که نمونه ندارد، و حال آن که حضرت او را ندیده است؟! مادر وى پاسخ مى دهد: اویس از دوران بلوغ، عزلت و گوشه نشینى بر مى گزید، و به تفکر و عبرت آموزى مى‌پرداخت.(10)

 

عبادتی همچون کرّوبیان

ربیع بن خشیم می گوید: در کوفه بودم و تمام همت من آن بود که اویس قرنی را ببینم، تا این که او را در کنار آب در حال خواندن نماز دیدم، گفتم صبر می کنم تا نمازش را بخواند، همین که نماز ظهر را خواند، دست به دعا برداشت تا وقت نماز عصر، پس نماز دوم را هم خواند و دست به دعا گرفت تا این که نماز مغرب را خواند گفتم شاید بعد از مغرب افطار کند ولی او نماز عشاء را خواند، با خود گفتم شاید بعد از نماز عشاء افطار کند، اما او افطار نکرد.

سپس مشغول نمازهای مستحبی شد؛ گاهی در رکوع و گاهی در سجود بود تا شب به پایان رسید. پس از نماز صبح مشغول دعا شد تا آفتاب دمید، در این هنگام ساعتی به استراحت پرداخت و وقتی از خواب برخاست؛ گفت: «خدایا از چشم پر خواب و شکمی که سیر نشود، به تو پناه می برم.» با خود گفتم آنچه دیدم مرا کفایت می کند و بازگشتم.(11)

اویس می گفت: «چنان خداوند را در زمین عبادت می کنم که ملائکه او را در آسمان عبادت می کنند.»

امام علی
حوارى علوى

اویس قرنی در حجة الوداع و در غدیرخم حضور نداشت، ولى خورشید ولایت علوى را برگزید و از حواریون امام زمان خویش شد. امام کاظم علیه السلام مى فرمایند:

آن گاه که روز قیامت فرا رسد، منادى ندا مى کند : کجایند یاران صمیمى رسول خدا محمد بن عبدالله که پیمان نشکستند و بر آن ثابت و استوار ماندند؟ پس سلمان و مقداد و ابوذر مى ایستند. سپس ‍ منادى ندا مى دهد: کجایند یاران صمیمى على بن ابى طالب، جانشین رسول خدا محمد بن عبدالله؟ پس عمرو بن حمق خزاعى و محمد بن ابى بکر و میثم بن یحیى تمار و اویس قرنى قیام مى کنند.(12)

آری، اویس، حوارى علوى بود و از اصحاب سرّ امیر مومنان و امام عارفان.

 

اویس و چاووش امام زمان

روزى اویس بر کنار آب فرات وضو مى ساخت، آواز طبلى به گوش او رسید، پرسید: این چه صدایى است؟ گفتند: سپاه على مرتضى علیه السلام به جنگ معاویه مى رود، چاووش اوست که مردم را به صحنه نبرد دعوت مى کند، و صدا صداى طبل سپاه على علیه السلام است.

اویس گفت: هیچ عبادتى نزد من برتر از متابعت على مرتضى نیست .(13) آن گاه به سوى خیمه گاه دلدار مى شتابد.

 

نهصد و نود و نه به اضافه یک  

امیرالمومنین على علیه السلام در راه رفتن به صفین، به منطقه اى به نام ذى قار رسید. امام على علیه السلام در ذى قار فرمود : از طرف کوفه هزار نفر به سوى شما مى آیند، نه یک نفر بیشتر و نه یک نفر کمتر، آنان با من تا پاى جان بیعت مى کنند.

ابن عباس مى گوید: من شروع کردم به شمارش کسانى که براى بیعت مى مدند، تعداد به 999 نفر رسید! و کس دیگرى نبود. گفتم : انا لله و انا الیه راجعون ؛ چه باعث شد که حضرت چنین گوید؟! در فکر و اندیشه بودم که ناگاه، نگاه کردم و دیدم شخصى مى آید، نزدیک شد، او مردى بود پشمینه پوش و سلاح بر دوش . او با شمشیر و سپر و ادوات جنگى مى آمد. آمد و به امیرالمومنین علیه السلام نزدیک شد، و گفت : دستت را بده تا بیعت کنم ! امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بر چه چیز با من بیعت مى کنى ؟ گفت : بر شنیدن و اطاعت کردن و جنگیدن در پیشگاهت تا این که بمیرم و یا خداوند پیروزت گرداند!

شخصى از مادر اویس مى پرسد که از کجا این جایگاه عظیم و پایگاه رفیع براى فرزندت حاصل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله او را به گونه اى مدح و ستایش کرده که نمونه ندارد، و حال آن که حضرت او را ندیده است ؟! مادر وى پاسخ مى دهد : اویس از دوران بلوغ، عزلت و گوشه نشینى بر مى گزید، و به تفکر و عبرت آموزى مى‌پرداخت

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: اسمت چیست؟ گفت: اویس. حضرت فرمود: تو اویس قرنى هستى؟ گفت: آرى. امام فرمود : الله اکبر! دوستم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من خبر داد که مردى از امتش را درک خواهم کرد که به او اویس قرنى گفته مى شود. او از حزب خدا و پیامبر اوست، مرگش در شهادت است، و به تعداد دو قبیله ربیعه و مضر شفاعت مى کند.(14)

 

راهبِ مجاهد

آن گاه اویس قرنى، این عارف پاکباخته که سالها در جهاد اکبر سربلند بوده و حالا به میدان جهاد اصغر آمده است، مناجات مى کند که: اللهم ارزقنى شهادة توجب لى الجنه و الرزق.(15) شمشیرش را مى کشد و حمله مى کند، و ندا مى دهد که : اى مردم ، (کار را) تمام کنید، تا همه چیز درست و تمام شود، و روى مگردانید تا بهشت را ببینید. مى گوید و مى جنگد تا تیرى می آید و بر قلب او مى نشیند. انگار که سالهاست روحش به معراج رفته و قفس تن وى بر جاى مانده است.

اگر چه اویس به آرزوى خویش رسید، اما امام زمانش، عارفى شیفته و زاهدى برجسته را از دست داد. این است که بر پیکر پاک اویس حاضر مى شود، بر وی نماز مى گذارد، و او را دفن مى کند(16) و بدین گونه سهیل یمانى در کهکشان راه شیعى درخشش جاودانه می یابد .

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد