قرآن مبین
قرآن مبین

قرآن مبین

راه های مراقبت از جان!

 

اگر آدمی ارزش جان خود را بداند هرگز آن را به زشتی نمی آلاید و به شیطان اجازه نزدیک شدن به خود را نمی دهد ، چه رسد به اینکه خود راه تباهی را با گام های خویش طی کند.


حساب

قرآن کریم ارزش و بهای جان آدمی را یادآور گشته و او را به محافظت از آن سفارش نموده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ ... ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید. (مائده / 105) و امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: برای شما بهایی جز بهشت نیست پس خود را جز به بهشت نفروشید. (نهج البلاغه/ حکمت 456) و درود خدا بر او، فرمود: نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست (حکمت 149)


 


 


اگر آدمی ارزش جان خود را بداند هرگز آن را به زشتی نمی آلاید و به شیطان اجازه نزدیک شدن به خود را نمی دهد ، چه رسد به اینکه خود راه تباهی را با گام های خویش طی کند.


حساب

قرآن کریم ارزش و بهای جان آدمی را یادآور گشته و او را به محافظت از آن سفارش نموده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ ... ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید. (مائده / 105) و امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: برای شما بهایی جز بهشت نیست پس خود را جز به بهشت نفروشید. (نهج البلاغه/ حکمت 456) و درود خدا بر او، فرمود: نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست (حکمت 149)

 

لزوم نگهبانی جان

خداوند در این آیه " ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگ ها هستند نگاه دارید" (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ )(تحریم/ 6) و نیز در آیه 105 سوره مائده که بدان اشاره کردیم، هم بعد شناختی و هم بعد سازندگی را مورد توجه و دقت قرار داده است ؛ بدین معنا که اگر انسان از خود واقعی اش فاصله گرفت، رشد و بالندگی اش نیز متوقف می شود.

هشدار قرآن، روشنترین دلیل بر وقوع این خطر حتمی است که اگر از جان مراقبت نشد ، آتش آن را می رباید. همانگونه که تن آدمی نیاز به مراقبت دارد ، جان او نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیاز به حفاظت دارد و برای مراقبت از آن دستور العمل های زیر می تواند راه گشا باشد:

استعاذه

انسانی که در هر لحظه مورد هجوم وسوسه ها و در معرض رذیلت هاست ، همواره نیازمند پناهگاهی مطمئن است تا خاطرش را آسوده کند، استعاذه نیز به همین معناست یعنی پناهند شدن به خدا از شر شیطان.

سوره اعراف آیه 4 بیانگر این موضوع می باشد: " اگر وسوسه‌های شیطانی، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر، و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه، زیرا او سخن تو را می‌شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه‌های شیاطین باخبر است" (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)

امام باقر (علیه السلام) فرمود: جز خدا را پشت و پناه و محرم راز نگیرید. (الروضة من الکافی یا گلستان آل محمد / ترجمه کمره‌ای / ج2 / 80) 

خداوند کریم در آیه مزبور اولین راهکار نجات از وسوسه های شیطان رجیم را پناه بردن به خود معرفی می کند.

نقل است که از علامه طباطبایی سوال شد برای خودسازی چه کنیم؟ ایشان سه بار فرمودند: المراقبه، المراقبه، المراقبه. مراقبت یعنی: علم بنده به اینکه خداوند بر او اطلاع دارد و در همه حالات او را می‌بیند، و افعال و حرکات و گفتار و اسرار پنهانی او را می‌داند، پس بنده باید بداند که در اختیار اوست و نمی‌تواند چیزی را از خدا پنهان سازد و یا از زیر فرمان و سلطه حق خارج شود

تقوا

شیطان لحظه ای بیکار نمی نشیند و از هر سو به سوی انسان می تازد ؛ چنانکه در آیه 17 سوره اعراف می خوانیم: شیطان از هر چهار طرف، روبه رو، پشت سر، راست و چپ حمله می کند. از این رو انسان نیاز به دژی محکم داشته تا جان را در آن محفوظ دارد و آن دژ چیزی نیست جز تقوا.

امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است (نهج البلاغة / خطبه 157)

اما در باب کیفیت تقوا دو حالت را می توان متصور داشت: تقوای ضعف و تقوای قوت. تقوای ضعف همان است که می توان آن را با عنوان کناره گیری از دنیا و جمع و اجتماع شناخت. مثال ساده برای این امر کناره گیری از محیط آلوده برای جلوگیری از بیماری می باشد و تقوا به معنای پرهیزکاری ابتداً همین معنا را به ذهن می رساند، اما درباره تقوای قوت می توان گفت این والاترین مرحله تقواست.

انسان با حصول این تقوا خواهد توانست خود را در سخت ترین شرایط و در میان متشنج ترین محیط و حوادث حفظ نموده و کوچک ترین خطایی را مرتکب نشود (سیری درنهج البلاغه /شهید مطهری/ص 217)  و کلینی رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده که می‌فرماید: یا جابر! آیا به همین اکتفا می‌کند کسی که دعوی تشیّع می‌کند که قائل به محبّت ما اهل بیت بوده باشد؟! واللَّه که نیست شیعه ما، مگر کسی که به صفت تقوا و اطاعت الهی موصوف باشد!(منهج الیقین (شرح نامه امام صادق علیه السلام به شیعیان) /  59)   

محاسبه نفس
کنترل و مراقبه

تمامی اعضا بدن نیاز به کنترل ومراقبت دارند تا شیطان مجال و راهی برای نفوذ نیابد. همه اعضاء ورودی قلب‌اند و هر چه از این گذرگاه عبور کند بر صفحه دل ثبت می شود از این رو خداوند در آیه 14 سوره مطففین می فرمایند: آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دلهایشان بسته است. از همین روست که در اسلام به مراقبه اهمیت داده شده.

نقل است که از علامه طباطبایی سوال شد برای خودسازی چه کنیم؟ ایشان سه بار فرمودند: المراقبه، المراقبه، المراقبه. مراقبت یعنی: علم بنده به اینکه خداوند بر او اطلاع دارد و در همه حالات او را می‌بیند، و افعال و حرکات و گفتار و اسرار پنهانی او را می‌داند، پس بنده باید بداند که در اختیار اوست و نمی‌تواند چیزی را از خدا پنهان سازد و یا از زیر فرمان و سلطه حق خارج شود.

شیطان لحظه ای بیکار نمی نشیند و از هر سو به سوی انسان می تازد چنانکه در آیه 17 سوره اعراف می خوانیم: شیطان از هر چهار طرف، روبه رو، پشت سر، راست و چپ حمله می کند. ازین رو انسان نیاز به دژی محکم داشته تا جان را در آن محفوظ دارد و آن دژ چیزی نیست جز تقوا

محاسبه

بعد از تقویت استحکامات و کنترل نوبت به محاسبه می رسد، قرآن کریم می فرماید: هر کسی باید بنگرد که برای فردای خود از پیش چه فرستاده است و از خدا پروا کنید. (حشر/18) و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، ( أصول الکافی/ ترجمه مصطفوی / ج4)

بنابراین بر هر صاحب خردی که ایمان به خدا و روز جزا دارد، لازم است که در حرکات و سکناتش از خویشتن خود غافل نباشد، زیرا هر لحظه‌ای از عمر گوهر گرانبهایی است که عوض ندارد. حاصل آنکه هدف از استعاذه و تقوا و ... آن است که قلب سالم و پاک بماند و مایه رستگاری در آخرت شود چنانکه خداوند فرموده: روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا آورد. (شعرا/ 88،89)

سخن آخر اینکه خود واقعی خویش را دریاب و از منجلاب خودهای ساختگی بیرون آی تا دیدگانت چهره زیبا و حقیقی هستی را نظاره کند.

 

سه چیز هلاک‌کننده است !!

 

غرورهلاک‌کننده‌ها عبارتند از: 1- بخلی که در وجود شخص باشد و آن را اطاعت کند، یعنی ظاهر کند 2- میل و خواهش نفسانی که از آن پیروی شود. 3- و اینکه شخص خودپسند باشد و خود را بزرگ شمارد.


هواهای نفسانی لغزشگاه بزرگی بر سر راه شناخت حقایق است و اگر می بینیم که بسیاری به درک حقایق موفق نمی شوند این نه به خاطر آنست که ابزار های ادراکی آنها آسیب دیده است، بلکه در اکثر مواقع وجود هوا و هوسهاست که نمی گذارد واقعیات را آنچنان که هست درک کنند.

 
ادامه مطلب ...

مراقبت از عشق مهمتر از عاشقی است!

 

نمی‌خواهیم رۆیا ببافیم. ما هم می‌دانیم که بعد از گذشت یک دهه از زندگی مشترک شما، خیلی چیزها مثل روز اول نمی‌ماند.

عشق، همسر

روزهای اول عاشق شدن، هیچ کاری برای‌تان سخت نیست. لبخند زدن بخشیدن یا هر روز عاشق‌تر شدن در آن روزها از هر کاری آسان‌تر است اما هر سال که از ازدواج‌تان می‌گذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر می‌شود. با این وجود، شما می‌توانید بعد از گذشت چند دهه از زندگی مشترک‌تان، باز هم آرام و عاشق بمانید. کافی است با چند راه ساده تزریق انرژی به زندگی مشترک‌تان آشنا شوید و با کمک این میانبرها، غباری که در این سال ها روی زندگی‌تان نشسته را پاک کنید.

 



ادامه مطلب ...

پاسخ توهین به امام


پاسخ توهین به امام

30 خرداد 1370

صبح روز دوم ناگهان در آهنی آسایشگاه باز شد. 15 نگهبان قوی هیکل پشت سر یک درجه‌دار وارد شدند. درجه‌دار دست به کمر زد و کمی به بچه‌ها نگاه کرد. بعد با لحنی آمرانه چیزی به عربی پرسید، کمی مکث کرد و این بار به فارسی سۆال کرد.

«هفت نفری که دیشب در آسایشگاه حرف می‌زدند، کی‌ها بودند؟ ... خودشان بیایند بیرون!» همه از جا پریدند. نه به خاطر لحن خشن، بلکه به خاطر خواسته بی‌منطق‌اش. دیشب کسی در آسایشگاه حرف نزده بود چون خستگی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. خیلی زود همه فهمیدند که این فقط یک بهانه است آن‌ها می‌خواستند همین آغاز کار «گربه» را بکشند!


 



خاطرات اسارت در کنار همه سختی‌ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه‌ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده رضا امیر سرداری است:

پاسخ توهین به امام

30 خرداد 1370

صبح روز دوم ناگهان در آهنی آسایشگاه باز شد. 15 نگهبان قوی هیکل پشت سر یک درجه‌دار وارد شدند. درجه‌دار دست به کمر زد و کمی به بچه‌ها نگاه کرد. بعد با لحنی آمرانه چیزی به عربی پرسید، کمی مکث کرد و این بار به فارسی سۆال کرد.

«هفت نفری که دیشب در آسایشگاه حرف می‌زدند، کی‌ها بودند؟ ... خودشان بیایند بیرون!» همه از جا پریدند. نه به خاطر لحن خشن، بلکه به خاطر خواسته بی‌منطق‌اش. دیشب کسی در آسایشگاه حرف نزده بود چون خستگی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. خیلی زود همه فهمیدند که این فقط یک بهانه است آن‌ها می‌خواستند همین آغاز کار «گربه» را بکشند!

درجه‌دار دستورش را تکرار کرد و تذکر داد که در غیر این صورت همه تنبیه خواهند شد. همه کاملاً ساکت و جدی به او و افرادش نگاه می‌کردند. حتی اگر حرف او صحیح بود باز هم آن هفت نفر معرفی نمی‌شدند. ترجیح جمع این بود که همه کتک بخورند تا هفت نفر و بقیه فقط تماشاگر باشند.

درجه‌دار همچنان منتظر بود و متوجه شد کسی معرفی نخواهد شد و این دقیقاً همان چیزی بود که او می‌خواست. به دستور «احسان» - همان درجه‌دار کذایی- همگی از آسایشگاه خارج و به ستون پنج، ردیف شدیم. دو نفر از نگهبان‌ها در آستانه هشت در ایستادند و احسان و بقیه داخل آسایشگاه باقی ماندند. یکی از سربازان اولین گروه پنج نفره را به داخل فرستاد. به محض اینکه آن‌ها از آستانه درگذشتند صدای فریادشان همه را تکان داد. وحشیانه با کابل به جانشان افتاده بودند. بیشتر پاها را نشانه می‌گرفتند و به نظر می‌رسید قصد دارند تحرک بچه‌ها را تا حد امکان کم کنند.

زیر ضربات بی‌امان کابل تنها عکس‌العمل بچه‌ها، سر دادن فریادهای «یا حسین» و «یا علی» و «الله اکبر» بود. در این گیر و دار و واویلا فریاد احسان را می‌شنیدیم که در پاسخ می‌گفت: «ماکو الله! ماکو حسین! .... انا الله! (1) و دیوانه‌وار می‌خندید.»

بیرون آسایشگاه، من و بقیه بچه‌ها منتظر نوبت خود بودیم زیاد طول نکشید آخرین گروه پنج نفره که به آسایشگاه رانده شدند و کتک خوردند، تنبیه حالتی جمعی به خود گرفت. نگهبان‌ها، دیوانه‌وار هجوم آوردند و کابل‌های سنگین خود را به کار انداختند. صدای فریاد اسرا با صفیر کابل‌ها و خنده‌های وحشیانه و جنون‌آمیز احسان درهم آمیخت.

به عقیده یکی از بچه‌ها، تنبیه جمعی بهترین نوع تنبیه! بود. به نظر او در چنین حالتی ضربات کابل بین همه «سرشکن» شده و به هر کسی فقط چند ضربه می‌رسید! طولی نکشید که عرق از سر و روی نگهبان‌ها جاری شد و همه به نفس نفس افتادند. احساس با دیدن این وضع، دستور «راحت باش!» به آن‌ها داد و بعد همه بیرون رفتند... صورت و بدن همه چون زغال سیاه و کبود شده و دهان و گونه و بدن عده‌ای خون آلود.

صبحانه کمی چای بود که در چند قوطی رب گوجه تقسیم شد. بعد در آسایشگاه را باز کردند و آزادباش دادند. بچه‌ها که ردیف شدند سر و کله احسان پیدا شد و خیلی فشرده دستور کار روزانه را صادر کرد. او گفت: «سنگ و خارهایی را که در محوطه می‌بینید باید جمع‌آوری شوند. این کار شماست.» و ادامه داد: «اسرای هر قسمت از جلوی آسایشگاه خودشان کار را شروع می‌کنند... اگر کسی به هر شکل از زیر کار شانه خالی کند سر و کارش با کابل احسان خواهد بود.» طبق دستور، همه ما را در یک صف و در امتداد زمین سنگلاخ محوطه پادگان ردیف کردند. بایستی «پا مرغی» حرکت می‌کردیم و ضمن جمع‌آوری خارها و سنگ‌ها جلو می‌رفتیم. گروهی از بچه‌ها هم، کوپه کردن سنگ‌ها را به عهده گرفتند. نگهبان‌ها بر کار نظارت می‌کردند و برای اینکه حضورشان فراموش نشود هر از چندگاه فریاد می‌کشیدند: «یاالله! سریع!» و چند ضربه کابل نثار سر و صورت اسرای دم دستشان می‌کردند. آن روز تا غروب جمع‌آوری سنگ و خار ادامه داشت ولی معلوم بود که این کار به این زودی‌ها تمام نخواهد شد.

صبح روز بعد، دوباره در با شدت باز و احسان همراه تعدادی از نگهبان‌ها وارد شد. همان نمایش روز قبل، البته این بار گفت که چند نفر از اسرا در آسایشگاه راه رفته‌اند. حتی لازم نبود بهانه‌اش را بگوید. همه خود را برای تنبیه آماده کردند.

زیر ضربات بی‌امان کابل تنها عکس‌العمل بچه‌ها، سر دادن فریادهای «یا حسین» و «یا علی» و «الله اکبر» بود. در این گیر و دار و واویلا فریاد احسان را می‌شنیدیم که در پاسخ می‌گفت: «ماکو الله! ماکو حسین! .... انا الله! (1) و دیوانه‌وار می‌خندید»

مثل دیروز، دستور داد از آسایشگاه خارج شویم و در ستون‌های پنج نفره روی زمین بنشینیم. همین کار را کردیم، اما بعد از چند دقیقه دستور حرکت به طرف آشپزخانه صادر شد. در بین راه چند بار خیلی جدی تذکر دادند که ما را برای اعدام می‌برند! اما در حقیقت ما را به آسایشگاه نگهبان‌ها می‌بردند که کنار آشپزخانه واقع شده بود و «الحمایه» نام داشت.

تعداد زیادی از سربازها و نگهبان‌ها جمع شده و مشتاقانه انتظار ما را می‌کشیدند. بین آن‌ها همان سروانی را دیدیم که روز اول ورود ما به اردوگاه، دستور داد. او فرمانده اردوگاه «نقیب جمال» بود. سیگاری به لب داشت و با پاکت سیاه رنگ آن بازی می‌کرد. ما را که دید پوزخندی زد و زیر لب چیزی زمزمه کرد. این بار نقشه جدیدی برایمان چیده بود. به دستور او، عراقی‌ها دو به دو از هم فاصله گرفتند. 40 نفری شدند. به هر اسیر دو نفر می‌رسید! به علاوه کابل، تعدادی باتوم و دسته کلنگ! هم در دست هر یک دیده می‌شد. حضور جناب فرمانده، آن‌ها را وادار می‌کرد کارشان را به نحو احسن انجام دهند.

با یک اشاره نقیب جمال کارشان را شروع کردند. اگر کسی بتواند طعم غذایی را که خورده است با تعریف کردن به دیگری منتقل کند من نیز خواهم توانست این صحنه جنون‌آمیز و عذاب ناشی از آن را در اینجا وصف کنم! آن‌ها کابل را چنان بالا می‌بردند که گویی با تیری می‌خواهند هیزم بشکنند. هیچ راه گریزی نبود. هر ضربه چنان اثری به جا می‌گذاشت که احساس می‌کردم آتش گرفته‌ام. جز غلتیدن و دست را حایل سر و صورت کردن هیچ کاری از ما برنمی‌آمد. در این گیر و دار، نگهبان‌ها فریاد زنان از اسرا خواستند که به حضرت امام (ره) اهانت کنند تا تنبیه متوقف شود. این یکی دیگر فوق طاقت همه بود، بدون هیچ تردیدی، همه ضربات کابل را ترجیح می‌دادند. ضربات کابل شدت گرفت و ناله «یا حسین!» بچه‌ها اوج. در این بین یکی از بچه‌ها طاقتش طاق شد، نه از ضربات کابل که از اصرار نگهبان‌ها در توهین به امام (ره) . او همان طور که زیر ضربات بی‌امان کابل به خود می‌پیچید فریاد زد: "مرگ بر صدام!"

برای یک ثانیه، همه نگهبان‌ها، برجا خشکشان زد و به کسی که جرئت چنین جسارتی را به خود خیره شدند. نقیب جمال که تا آن لحظه تنها ناظر بود، از جا پرید و به کسی که شعار داده بود حمله کرد. بقیه نگهبان‌ها هم به کمکش آمدند. وقتی دست از کار کشیدند که خون از سر و تن قربانی جاری بود و هیچ حرکتی نمی‌کرد. بی‌شک فکر کردند او شهید شده که دست از سرش برداشتند.

خوشبختانه آن برادر چند دقیقه بعد در آسایشگاه به هوش آمد و دو ماه طول کشید تا بهبودی پیدا کرد. در شرایطی که هم سلولانش از هیچ کمکی به وی مضایقه نمی‌کردند.

************

تروریسم هسته ای،دغدغه ایران و غرب

تأکید بر خطر تروریسم هسته ای به عنوان مهم ترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا و امنیت جهانی اولین بار در «کنفرانس هسته ای» واشنگتن در 13-12 آوریل 2010 مطرح گردید و سپس در کنفرانس هسته ای سئول در27-26 مارس 2012 بر آن تأکید شد. دیدگاه غالب در آمریکا  بر فوری بودن و جدی بودن خطر تروریسم هسته ای و متعاقبا بسیج عمومی جامعه بین المللی برای مبارزه با آن تاکید می کند. این امر خود از لحاظ سیاست گذاری تاثیرات و عواقبی در روابط دولتها در صحنه سیاست بین الملل از جمله در روابط ایران و آمریکا به همراه داشته است.
  ادامه مطلب ...

بزرگترین مسئولیت ما در زندگی...


یکی از مهمترین مۆلفه های سبک زندگی اسلامی موضوع مسئولیت پذیری در زندگی است. در واقع این مۆلفه است که به زندگی انسان رنگ و بوی الهی و دینی می‎دهد.


مسئولیت در قبال خود ، مسئولیت هر اتفاقی را به گردن بگیرید


چرا که انسانی که خود را تابع و پیرو هیچ قانون و مذهبی قرار نمی‎دهد و زیربار هیچ مسئولتی نمی رود، نمی‎تواند روح زندگی دینی را درک نماید.

از این رو در سبک زندگی اسلامی مسئولیت‎های مشخص انسان بیان شده است.



ادامه مطلب ...

نظر چهره ها درباره حجاب زوری!

چهره ها در گفتگوهای کوتاه درباره راهکارهای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب نظرات جالبی دارند. تعدادی از کارشناسان، مدیران و اهالی فرهنگ و هنر با تأکید بر اهمیت ترویج فرهنگ حجاب و عفاف در جامعه، راهکارهای عملی و نظری گسترش فرهنگ عفاف و حجاب را تبیین کردند.


حجاب

این افراد در بین اظهارات خود همگی به یک موضوع واحد اشاره داشته‌اند و آن ترویج فرهنگ حجاب و عفاف همراه با صمیمیت، آگاه‌سازی و آموزش است. تعدادی ازصاحب نظران وارد شدن نیروی انتظامی به این مقوله مهم و برخورد انتظامی و قضایی را قبول ندارند و با حضورنیروی انتظامی مخالف هستند،

اما درمقابل این دیدگاه، تعداد دیگری از جامعه‌شناسان و اساتید دانشگاه و مراجع تقلید با توجه به فراگیر شدن بد حجابی درجامعه، استفاده از قوه زور و اجبار را درشرایط کنونی مۆثر می‌دانند.


  ادامه مطلب ...