کلام خداوند نیز یکی از مسائل مورد اختلاف است که همواره بین اشاعره و معتزله و دیگر فرقههای اسلامی مورد بحث و گفتگوهای زیاد قرار گرفته است.
طرفداران واصل بن عطا (معتزله) مانند ما شیعیان معتقدند که خدا متکلّم است و کلام خداوند به صورت صوت و صدا هم در میآید امّا نه به این معنی که خداوند حنجرهای داشته باشد و از حنجرهاش صدا خارج شود؛ و به عبارت دیگر: صوت، قائم به خدا نیست، بلکه قائم به فرشته یا درخت و امثال ذلک است.
در قرآن میخوانیم: ‹‹وکلّم الله موسی تکلیما›› ـ و خداوند با موسی سخن گفت: این کلام خدا عبارت از صوتی بود که در درخت ایجاد شد و موسی آن را با همین حروف معمولی شنید ‹‹انی اناربّک›› ـ من پروردگار تو هستم. حال چه از درخت صدا خارج شده باشد و چه توسط فرشتهاس بوده باشد، در هر صورت با همین حروف و به صورت صدا، خداوند با حضرت موسی سخن گفت و حضرت موسی‹‹ع›› هم آن سخنان را شنید.
کلام خداوند نیز یکی از مسائل مورد اختلاف است که همواره بین اشاعره و معتزله و دیگر فرقههای اسلامی مورد بحث و گفتگوهای زیاد قرار گرفته است.
طرفداران واصل بن عطا (معتزله) مانند ما شیعیان معتقدند که خدا متکلّم است و کلام خداوند به صورت صوت و صدا هم در میآید امّا نه به این معنی که خداوند حنجرهای داشته باشد و از حنجرهاش صدا خارج شود؛ و به عبارت دیگر: صوت، قائم به خدا نیست، بلکه قائم به فرشته یا درخت و امثال ذلک است. در قرآن میخوانیم: ‹‹وکلّم الله موسی تکلیما›› ـ و خداوند با موسی سخن گفت: این کلام خدا عبارت از صوتی بود که در درخت ایجاد شد و موسی آن را با همین حروف معمولی شنید ‹‹انی اناربّک›› ـ من پروردگار تو هستم. حال چه از درخت صدا خارج شده باشد و چه توسط فرشتهاس بوده باشد، در هر صورت با همین حروف و به صورت صدا، خداوند با حضرت موسی سخن گفت و حضرت موسی‹‹ع›› هم آن سخنان را شنید.
بنابراین، کلام خدا عبارت است از اصوات و حروفی که از سوی باریتعالی ایجاد میشود ولی قائم به خود خدا نیست مانند صدای ما انسانها که قائم به ما است به این معنی که از دهان و حنجره ما خارج میشود، بلکه قائم به اشیاء دیگری است یا قائم به فرشتگانی است که توسط آنها القاء میگردد.
یکی از مشخصات کلام الهی این است که حادث میباشد یعنی قدیم نیست پس آن درخت که حضرت موسی‹‹ع›› ، کلام خدا را از آن شنید، آن کلام در همان وقت ایجاد شده بود. و مانند آن قرآن است که کلام خدا و حادث میباشد برای اینکه خداوند کلامی را به حضرت جبرئیل ‹‹ع›› القاء کرده و جبرئیل هم به پیامبر«ص» رسانده . پس کلام را پیامبر اکرم«ص» از جبرئیل میشنید ولی خداوند آن را بر جبرئیل میکرد و او آن را برای پیامبر تکرار مینمود.
و از این روی، معتزله مانند شیعیان امامیه عقیده دارند که قرآن، کلام خدا و حادث است ولی نه به آن معنی که قائم به خدا باشد بلکه قائم به جبرئیل است، مانند دیگر کلامهای خداوند که قائم به فرشتگان یا درخت و امثال ذلک میباشد ـ ولی حنابله (طرفداران احمد بن حنبل) معتقد بودند که کلام خدا اصوات و حروف است و قائم به خدا است و قدیم هم میباشد. دسته دیگری از اهل سنّت معتقد بودند که کلام خداوند عبارت از اصوات و حروف است و قائم به خدا هم میباشد ولی حادث است نه قدیم. امّا اشاعره چنین عقیده دارند که اصلاً کلام خدا، اصوات و حروف نیست و قدیم میباشد. و به عبارت دیگر معتقد به کلام نفسی برای خداوند میباشند یعنی بجز علم و اراده یک حالت نفسانی را برای خداوند قائل هستند! البته این در جای خودش بحث مفصّلی دارد که معلوم شود آیا کلام نفسی فرض میشود یا نه؟
و چون در زمان حضرت علی ‹‹ع›› نیز، این بحث تا اندازهای رایج بوده است، لذا حضرت در این خطبه ـ اجمالاً ـ آن را مطرح کرده و میفرمایند: ‹‹کلام خدا حادث است و قائم بخدا نیست››؛ زیرا اگر بگوئیم کلام، صفتی است قائم به خداوند و حادث، پس لازمهاش این است که بگوئیم: خداوند محل حوادث است و این محال است زیرا خداوند جسم نیست که محل حوادث باشد.
و اگر بگوئیم کلام، قدیم است، لازم میآید دو قدیم پیدا شود یعنی همانگونه که خداوند قدیم است، یک صفتی هم به نام کلام خدا قدیم باشد، آن وقت شریک برای خدا فرض کردهایم و این شرک است. البته اشاعره به چنین چیزی معتقدند و میگویند: تمام صفات خدا قدیم است و زاید بر ذات میباشد و لذا به آنها اعتراض میشود که اگر صفات خداوند زائد بر ذات و قدیم باشند، پس باید معتقد به قدمای ثمانیه باشیم یعنی هشت قدیم را بپذیرم که یکی خداوند است و هفت قدیم دیگر، صفات هفتگانهاش!! و این عقیده حتی از عقیده مسیحیان نیز بدتر است زیرا آنها معتقد به اقانیم ثلاثهاند و اینان به هشت قدیم!
بنابراین ، اگر گفته شود کلام خدا قدیم است و غیر از ذات خدا است، لازم میآید که علاوه بر ذات، معتقد به یک قدیم دیگر باشیم و این شرک است. لذا حضرت میفرماید: ‹‹وانما کلامه سبحانه فعلٌ منه انشأه›› کلام خدا کاری است از سوی خداوند که آن را ایجاد کرده و این کار حادث است و قدیم نیست.
اگر دو قدیم باشد، دو خدا هست!
‹‹و مثله لم یکن من قبل ذلک کائناً ولوکان قدیماً لکان إلهٰاً ثانیاً››.
و مانند آن کلام، پیش از آن نبوده است و اگر قدیم باشد پس باید (همان کلام) خدای دیگری باشد!
در بعضی از نسخههای نهج البلاغه ‹‹و مِثْلَه›› را ‹‹و مَثَّلَهُ›› نوشتهاند. پس اگر مَثَّله باشد به این معنی است که: کلام خدا فعلی است که آن را ایجاد کرده و ممّثلش نموده یعنی به صورت حروف آن را درآورده و بر پیامبر القاء شده است، پس آن چیزی که بر زبان پیامبر جاری میشود و آنجه در قرآن نوشته شده، در حقیقت تجسّم کلام خدا است که پس از انشاء و ایجاد آن، خداوند آن را مثلاً به صورت خط و حروف در آورده است.
و اگر آن را ‹‹ مِثله ›› بخوانیم، مِثله مبتدا است و معنای جمله چنین میشود: این کلام مانند صوتی است که در فضا ایجاد شده و ـ مثلاً ـ از درخت یا بوسیله فرشته بر پیامبر القاء شده و پیش از این موجود نبوده است بلکه توسط جبرئیل حادث میشود یا توسّط درخت بر حضرت موسی القاء میگردد.
و اگر این کلام خدا قدیم باشد، همانگونه که حنابله معتقد بودند که اصوات و حروف هست ولی قدیم میباشد یا آنگونه که اشاعره عقیده داشتند که اصلاً اصوات و حروف نیست بلکه کلام نفسی میباشد در حالی که قدیم نیز هست یعنی قائم به نفس خداوند است و قدیم است، لازمه این دو سخن این است که یک قدیم دیگری بجز ذات اقدس باریتعالی فرض شود، پس اگر کلام خدا قدیم باشد باید یک خدای دوّمی فرض شود زیرا دو قدیم به معنای دو خدا است.
البته همانگونه که تذکر دادیم، اشاعره نه تنها به دو قدیم اعتقاد دارند بلکه هشت قدیم و در حقیقت، هشت خدا برای خود قائل هستند که یکی ذات خداوند است و دیگران صفات هفتگانهاش: عالم، مرید، قادر، حی، متکلّم سمیع و بصیر زیرا هر صفتی را قدیم میدانند مرحوم حاج ملاهادی سبزواری میگوید: ‹‹والأشعری بازدیاد قائله››. اشاعره قائلند که صفات خدا زائد برذات خدا است و قدیم میباشد.
بنابراین، اگر کسی معتقد باشد کلام خدا قدیم است، به دو قدیم اعتقاد پیدا کرده که یکی ذات خداوند است و دیگری کلام خداوند و همانگونه که حضرت امیر‹‹ع›› میفرماید: اگر قدیم دیگری باشد معنایش این است که خدای دیگری است در حالی که ادلّه توجید ما را راهنمائی کرده که واجب الوجود بیش از یکی نیست و قدیم میباشد. (ادامه دارد)