قرآن مبین
قرآن مبین

قرآن مبین

«عقل‏» و «تجربه دینى‏» از نگاه امام على علیه السلام

وجود شخصیت عرفانى در نزد امیر المؤمنین علیه السلام

نخستین گام در طریق بررسى نسبت عقل و تجربه دینى، تایید و پذیرش وجود شخصیت عرفانى در نزد امام علیه السلام مى‏باشد.آنگاه پس از این مرحله مى‏توان این پرسش را مطرح ساخت که نسبت تجربه عرفانى حضرت با عقل و خردورزى چیست؟

براى تایید و پذیرش شخصیت عرفانى امام علیه السلام می‏توان از دو راه سود برد: نخست، از طریق اوصاف و احوال و بیانات آن حضرت.دوم، با استناد به نظرات اهل معنا و عرفان. 

وجود شخصیت عرفانى در نزد امیر المؤمنین علیه السلام

نخستین گام در طریق بررسى نسبت عقل و تجربه دینى، تایید و پذیرش وجود شخصیت عرفانى در نزد امام علیه السلام مى‏باشد.آنگاه پس از این مرحله مى‏توان این پرسش را مطرح ساخت که نسبت تجربه عرفانى حضرت با عقل و خردورزى چیست؟ براى تایید و پذیرش شخصیت عرفانى امام علیه السلام مى‏توان از دو راه سود برد: نخست، از طریق اوصاف و احوال و بیانات آن حضرت.دوم، با استناد به نظرات اهل معنا و عرفان. 


اوصاف واحوال و بیانات

تاملى در احوال و اوصاف و بیانات و سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام کاملا آشکار مى‏سازد که شخصیت ایشان از عرفان و سلوک و کشف و شهود آکنده است و ساحت عرفانى ضلعى از اضلاع وجود مبارک آن حضرت و یا به تعبیرى دیگر لایه‏اى ژرف و بنیادین از شخصیت ایشان است.


امام در طول عمر خویش همانند مردم جامعه و در میان آن‏ها و با آداب معمول جامعه زندگى مى‏کردند.البته، تشخص و عظمت معنوى ایشان سبب شاخص بودن امام مى‏شد، اما نه آن‏که این تشخص معنوى رنگ آداب و رسوم خاصى به خود بگیرد در اینجا به بخشى از سخنان آن حضرت که بیانگر بلنداى شخصیت عرفانى آن بزرگوار است، اشاره میشود:


- اگر پرده برداشته شود، چیزى بر یقین من نمى‏افزاید. (1)

- آن رشد و هدایتى که من در پیش گرفته‏ام مبتنى بر بینایى از درون خود و یقین از جانب پروردگارم است.من به طور قطع مشتاق لقاء خدایم. (2)


- فرو رفته‏ام در علمى که پنهان است، و اگر ظاهر گردانم آنچه را که مى‏دانم، هر آینه شما مضطرب و لرزان خواهید شد، مانند لرزیدن ریسمان در چاه عمیق. (3)


- من نور وحى و رسالت را می‏دیدم و نسیم نبوت هم به مشام من میرسید. (4)


- من بر راه‏ هاى آسمان (معنویت) داناتر از راه‏ هاى زمین هستم. (5)


- خدایا! من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکرده‏ام، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم. (6)


- من شما را براى خدا مى‏خواهم و شما مرا براى خودتان مى‏خواهید. (7)

- امکان ندارد که هوا و هوس بر من پیروز شود و حرص و طمع مرا بر سر سفره‏هاى رنگارنگ بکشاند. (8)


- سوگند به خدا اگر همه کره زمین را با آنچه که زیر افلاک آن است، به من بدهند که خدا را با گرفتن پوست جویى از دهان مورچه ‏اى معصیت نمایم، چنین کارى نخواهم کرد. (9)


- به خدا سوگند باکى ندارم که من وارد مرگ شوم یا مرگ به من روى بیاورد...به خدا سوگند فرزند ابیطالب به مرگ مانوس‏ تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر. (10)


- [اهل سلوک] عقلش را زنده ساخته و شهواتش را میرانده است، تا آن‏جا که جسمش به لاغرى گراییده و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبدیل شده، برقى پرنور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته. (11)


- خداوند متعال در هر برهه‏اى از زمان و در زمان‏هایى که پیامبرى در میان مردم نبوده است‏بندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آن‏ها با آن‏ها راز مى‏گوید و از راه عقل‏هایشان با آنان تکلم مى‏کند. (12)

- فرشتگان آنان [اهل معنا] را در میان گرفته‏اند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهاى ملکوت بر روى آنان گشوده شده است...با این‏که در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته‏اند.آن‏ها ماوراى دنیا را مشاهده کرده‏اند، گویا از پشت دیوار این جهان سربرآورده و به جهان برزخیان مى‏نگرند و اقامت طولانى آن‏جا را مشاهده مى‏کنند و گویا رستاخیز وعده‏هاى خود را براى آن‏ها عملى ساخته است.آن‏ها این پرده‏ها را براى جهانیان کنار زده‏اند، حتى گویا چیزهایى را مى‏بینند که دیگران نمى‏بینند و مطالبى را مى‏شنوند که دیگران نمى‏شنوند. (13)


- علم و دانش با حقیقت و بصیرت بر قلب‏هاى آنان [اهل معنا] هجوم آورده است و روح یقین را لمس کرده‏اند. (14)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد