نخستین گام در طریق بررسى نسبت عقل و تجربه دینى، تایید و پذیرش وجود شخصیت عرفانى در نزد امام علیه السلام مىباشد.آنگاه پس از این مرحله مىتوان این پرسش را مطرح ساخت که نسبت تجربه عرفانى حضرت با عقل و خردورزى چیست؟
براى تایید و پذیرش شخصیت عرفانى امام علیه السلام میتوان از دو راه سود برد: نخست، از طریق اوصاف و احوال و بیانات آن حضرت.دوم، با استناد به نظرات اهل معنا و عرفان.
نخستین گام در طریق بررسى نسبت عقل و تجربه دینى، تایید و پذیرش وجود شخصیت عرفانى در نزد امام علیه السلام مىباشد.آنگاه پس از این مرحله مىتوان این پرسش را مطرح ساخت که نسبت تجربه عرفانى حضرت با عقل و خردورزى چیست؟ براى تایید و پذیرش شخصیت عرفانى امام علیه السلام مىتوان از دو راه سود برد: نخست، از طریق اوصاف و احوال و بیانات آن حضرت.دوم، با استناد به نظرات اهل معنا و عرفان.
تاملى در احوال و اوصاف و بیانات و سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام کاملا آشکار مىسازد که شخصیت ایشان از عرفان و سلوک و کشف و شهود آکنده است و ساحت عرفانى ضلعى از اضلاع وجود مبارک آن حضرت و یا به تعبیرى دیگر لایهاى ژرف و بنیادین از شخصیت ایشان است.
امام در طول عمر خویش همانند مردم جامعه و در میان آنها و با آداب معمول جامعه زندگى مىکردند.البته، تشخص و عظمت معنوى ایشان سبب شاخص بودن امام مىشد، اما نه آنکه این تشخص معنوى رنگ آداب و رسوم خاصى به خود بگیرد در اینجا به بخشى از سخنان آن حضرت که بیانگر بلنداى شخصیت عرفانى آن بزرگوار است، اشاره میشود:
- اگر پرده برداشته شود، چیزى بر یقین من نمىافزاید. (1)
- آن رشد و هدایتى که من در پیش گرفتهام مبتنى بر بینایى از درون خود و یقین از جانب پروردگارم است.من به طور قطع مشتاق لقاء خدایم. (2)
- فرو رفتهام در علمى که پنهان است، و اگر ظاهر گردانم آنچه را که مىدانم، هر آینه شما مضطرب و لرزان خواهید شد، مانند لرزیدن ریسمان در چاه عمیق. (3)
- من نور وحى و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت هم به مشام من میرسید. (4)
- من بر راه هاى آسمان (معنویت) داناتر از راه هاى زمین هستم. (5)
- خدایا! من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکردهام، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم. (6)
- من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خودتان مىخواهید. (7)
- امکان ندارد که هوا و هوس بر من پیروز شود و حرص و طمع مرا بر سر سفرههاى رنگارنگ بکشاند. (8)
- سوگند به خدا اگر همه کره زمین را با آنچه که زیر افلاک آن است، به من بدهند که خدا را با گرفتن پوست جویى از دهان مورچه اى معصیت نمایم، چنین کارى نخواهم کرد. (9)
- به خدا سوگند باکى ندارم که من وارد مرگ شوم یا مرگ به من روى بیاورد...به خدا سوگند فرزند ابیطالب به مرگ مانوس تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر. (10)
- [اهل سلوک] عقلش را زنده ساخته و شهواتش را میرانده است، تا آنجا که جسمش به لاغرى گراییده و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبدیل شده، برقى پرنور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته. (11)
- خداوند متعال در هر برههاى از زمان و در زمانهایى که پیامبرى در میان مردم نبوده استبندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز مىگوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم مىکند. (12)
- فرشتگان آنان [اهل معنا] را در میان گرفتهاند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهاى ملکوت بر روى آنان گشوده شده است...با اینکه در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوستهاند.آنها ماوراى دنیا را مشاهده کردهاند، گویا از پشت دیوار این جهان سربرآورده و به جهان برزخیان مىنگرند و اقامت طولانى آنجا را مشاهده مىکنند و گویا رستاخیز وعدههاى خود را براى آنها عملى ساخته است.آنها این پردهها را براى جهانیان کنار زدهاند، حتى گویا چیزهایى را مىبینند که دیگران نمىبینند و مطالبى را مىشنوند که دیگران نمىشنوند. (13)
- علم و دانش با حقیقت و بصیرت بر قلبهاى آنان [اهل معنا] هجوم آورده است و روح یقین را لمس کردهاند. (14)