قرآن مبین
قرآن مبین

قرآن مبین

زن و مقام نبوت

إنی جاعل فی الارض خلیفه

بالاترین مقامی که از سوی خداوند برای نوع انسان در نظر گرفته شده، مقام خلیفه اللهی است و آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که این مقام به صورت عام مطرح شده و مختص جنس خاصی نیست چنانچه مردان و زنان هر کدام می توانند خلیفه الله گردند.  

خلیفه خدا بودن، در مورد انسان مقامی است که دارای مراتب است، یعنی هر انسانی می تواند پلکانی از این مقام بلند را دارا باشد، و مرتبه او (انسان) منوط است به سعی و تلاش که«أن لیس للأنسان إلا ما سعی»

زن و مقام نبوت

«إنی جاعل فی الارض خلیفه»(1)

بالاترین مقامی که از سوی خداوند برای نوع انسان در نظر گرفته شده، مقام خلیفه اللهی است و آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که این مقام به صورت عام مطرح شده و مختص جنس خاصی نیست چنانچه مردان و زنان هر کدام می توانند خلیفه الله گردند.

خلیفه خدا بودن، در مورد انسان مقامی است که دارای مراتب است، یعنی هر انسانی می تواند پلکانی از این مقام بلند را دارا باشد، و مرتبه او (انسان) منوط است به سعی و تلاش که«أن لیس للأنسان إلا ما سعی»(2)

در کنار درجات متفاوتی که مقام خلافت الهی دارد، مقام ولایت و مقام رسالت و مقام نبوت و امثال آنها نیز می تواند قرار گیرد. یعنی انسان خلیفه ای باشد که ولی الله است و یا انسان خلیفه ای باشد که رسول الله است و یا خلیفه ای باشد که نبی الله است. به هر حال ممکن است فقط مقام خلیفه اللهی را داشته باشد که یک مؤمن است که خود ایمان هم ذو مراتب بوده و قابل تشکیک(3) است.

مقام خلیفه اللهی ناظر به مقام انسانیت است، غرض شخص حضرت آدم نیست، بلکه شخصیت انسانی اوست.

استاد جوادی آملی بر این که خلیفه الله بودن به جنس ارتباط ندارد از آیه ای چنین استدلال می فرمایند:

...« و علم آدم الأسماء کلها». محور تعلیم و تعلم، جان آدمی است، نه بدن و نه مجموع جان و بدن، آنکه عالم می شود روح است، و روح نه مذکر است  و نه مؤنث. بنابراین آن که عالم به اسماء الهی است جان است، نه تن و در نتیجه آن که معلم فرشته هاست، جان آدمی است نه تن و ثمره بحث این است که آنکه خلیفه الله است جان انسان است و نه تن.(4)

سپس ایشان در صفحات بعد چنین می نویسد:

قرآن کریم ،کمالات علمی را ناظر به مقام انسانیت می داند و آن مقام، منزه از ذکورت و انوثت است. چه بسا مردانی که سقوط نموده و مصداق آیه اولئک کالانعام بل هم اضل

(5)شوند و چه بسا زنانی که مشمول «یا أیتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربک راضیه مرضیه شوند.»(6)افراد زیادی در کتب خود، مواردی را ذکر کرده اند که دال بر این است که زنان نبی هم در طول تاریخ بشریت بوده اند، از جمله کتب آسمانی قبل از قرآن که بیانگر نبوت زنانی چون: دبوره، حلده، حنا و مریم (ص).

ابن حزم 0348-456 ه.ق) در (الفصل فی الملل و الاهواء و النحل) معتقد است که زن می تواند به مقام نبوت نایل آید.

(7)نکته قابل ذکر این است که بحث بر روی نبوت زن است و نه رسالت او و تفاوتش در این است که بین نبوت و رسالت، عموم و خصوص مطلق وجود دارد، یعنی هر رسول، نبی هست ولی هر نبی ای رسول نمی باشد پس نبی، اعم از رسول است. نبی کسی است که از طرف خداوند یکتا به یکی از طرق معروف به وحی، اطلاع بر امور غیب پیدا می کند. ولی رسول کسی است که به عنوان نماینده و سفیر از سوی کسی مأمور به ابلاغ قول یا تنفیذ عملی بشود.

نبی اخبار را دریافت می کند، ولی مأمور و مبعوث به تبشیر و انذار آن نیست، لکن رسول ،مأمور به تبلیغ و تبشیر و انذار است. در قرآن و روایات، هر کجا کلمه نبی آمده است منظور از آن این است که آن شخص به لحاظ دریافت و تحمل انباء از سوی خدای متعال به این عزت و مکنت اختصاص یافته است و هر جا خداوند از پیامبر خواستار تبلیغ و یا ایجاد عملی بوده است، او را با یا ایها الرسول مخاطب کرده است مثل:

«یا أیها الرسول بلغ ما أنزل ألیک»(8)

امام صادق(ع) فرمود: پیغمبران و رسولان چهار طبقه اند:

1- پیغمبری که تنها برای خودش پیغمبر است و به دیگران کاری ندارد.

2- پیغمبری که در خواب می بیند و آواز و صدای گوینده را می شنود ولی خود او را در بیداری نمی بیند و بر هیچکس مبعوث نیست. بلکه خود او نیز امام و پیشوایی دارد، مانند ابراهیم(ع) که بر لوط امام بود.

3- پیغمبری که در خواب می بنید و صدا را می شنود و فرشته را هم می بیند و به سوی  گروهی کم یا زیاد مبعوث شده است. مانند حضرت یونس، خدا درباره اش فرمود: ما او را به سوی صد هزار نفر، بلکه بیشتر از آن فرستادیم امام(ع) فرمود: مقدار بیشتر سی هزار نفر بود و یونس نیز امام داشت (امام حضرت یونس(ع)، حضرت موسی(ع) بود.)

4- کسی که درخواب می بیند و صدا را می شنود و در بیداری هم او را می بیند و او خودش امام است. مانند پیغمبران اولوالعزم، ابراهیم مدتی پیغمبر بود و امام نبود، تا این که خدا فرمود:

من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم(ع) گفت: از فرزندان من هم؟ خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد کسی که بت یا غیر خدا را می پرستد، امام نمی شود. (9)

قابل ذکر است که روایت بالا که در مقام بیان است، عنوانی از قید رجولیت نکرده است و تنها با کلماتی: پیغمبری که ... و کسی که ... ، از الفاظ عموم فراگیر بوده و نسبت به زن و مرد، یکسان اطلاق می شوند، بسنده کرده است.

در این مقام، ما به اثبات نبوت حضرت مریم(ع) می پردازیم:

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که ظاهر آنها دلالت بر نبوت مریم می کند. بعضی از آیات مزبور را در اینجا می آوریم:

1-«إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم»(10)

خداوند، آدم و نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید (انتخاب و اختیار کرد) منظور ما در این آیه فعلا کلمه «آل عمران» است که شامل مریم، مادر مریم و پسر مریم می شود.

2- و إذ قالت الملائکه یا مریم إن الله إصطفیک و طهرک و إصطفیک علی نساء العالمین.

(11)و زمانی که ملائکه گفتند ای مریم! همانا خداوند ترا بر گزید و پاک گردانید و تو را بر زنان عالم، انتخاب کرد . در آیه فوق ملائکه با مریم سخن گفته اند و بلاواسطه و مستقیم علاوه بر آن، خبر اصطفاء و برگزیدنش را از طرف خداوند برایش آورده اند ،که در مجموع می تواند مؤید نبوت وی باشد، چنانکه بسیاری از پیامبران الهی نیز به همین شکل برایشان وحی نازل می شده است. و خصوصاً که خداوند او را برگزیده است و این گزینش به علت ویژگی و خصیصه ای که در او وجود دارد ،چنانکه آدم و نوح را به همین علت مورد اصطفاء قرار داده است.

دلیل ما بر نبوت مریم(ع) این است که در آیه شریفه 33 آل عمران، کلمه اصطفا در مورد حضرت آدم و نوح و آل ابراهیم، قطعاً به معنای اختیار برای نبوت است، وحدت سیاق ایجاب می کند که در مورد آل عمران (مریم و مادر مریم و پسر مریم) نیز، همین معنا باشد، و گرنه باید مرتکب خلاف ظاهر آیه بشویم که دلیل بر این کار نیست. و از طرفی چون در آل عمران حضرت عیسی(ع) هم وجود دارد، نمی شود گفت اصطفاء حتی در باره خود آل عمران هم به یک معنا نیست، زیرا در این صورت در مورد حضرت عیسی(ع) که یکی از آل عمران است حتماً باید به معنای دیگری باشد که نزد اهل ادب به ویژه از خدای حکیم، بعید بلکه قبیح به نظر می آید.

و شاید از این آیه که می فرماید:فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون»بتوان استفاده کرد که تنها ذریه ( به مذکر و مؤنث اطلاق می شود) فاسقان نمی توانند و نباید در رأس امور و در مصادر عامه قرار بگیرند، چنانکه در مورد حضرت ابراهیم(ع) خداوند فرمود که ستمکاران نمی توانند عهده دار این مسئولیت مقدس شوند بنابراین، در پیام آوری و تصدی عهد خدا که یکی از مصادیق امور عامه است، معیار هدایت یافتگی و عدالت و مقبولیت مردمی است ،نه ذکورت و انوثت (چرا که اگر چنین بود در آیه استثناء زده می شد) از همه موارد فوق گذشته به اضافه مطالب بسیار دیگر، با توجه به سیاق و روند آیات فوق که حدود پانزده نفر از انبیاء را برای پیغمبر و امت اسلامی ذکر می کند، بیان نام مبارک حضرت مریم در کنار نام مقدس پانزده نفر پیغمبر مسلم، به چه منظوری می تواند باشد؟! آیا همانطور که روال بحث نشان می دهد که: او نیز جزء انبیاء بوده و به همین مناسبت نامش در کنار نام آنها برده شده است تا توازن میان مذکر و مؤنث حفظ شود (ذریه)، آیا مناسبت دیگری که قابل استدلال باشد وجود دارد؟!

اگر این وحدت سیاق که حکایت از نبوت او می کندف دلیل بر مدعا نباشد، به نظر شما قرینه بسیار قوی و متینی بر آن نخواهد بود؟ و آیا ظهور مذکور ، از وحدت سیاق به انضمام نص تورات به نبوت حضرت مریم(س) (در سفر خروج باب 15 آیه 20 تا 22) (12) برای اثبات مدعا بسنده نخواهد کرد؟!

و خلاصه چرا پس از بیان نام انبیای یاد شده که آخرینشان مریم(س)  و فرزندش بود، این جمله را فرمود:

«إن هذه أمتکم أمه واحدة و أنا ربکم فاعبدون»

به تحقیق اینها که امت واحده ای هستند، اینها دین شما و ملت و الگوی شمایند و من هم ارباب و صاحب اختیار شما، پس مرا عبادت کنید.

آیا غیر از اینکه می خواهد نمونه هایی از انبیاء و صفات حسنه آنها را نشان دهد تا مردم تنها با الگو قرار دادن آنها، رهروان خط شان را بشناسد و تنها از آنان پیروی نماید، و از هیچکس دیگر فرمان نبردند؛ چه ارتباطی میان دین و دین آور و دین فرستنده، می تواند وجود داشته باشد؟

آیا از این جمله استفاده نمی شود که مریم جزء دین آوران و منذران و مبشران بوده است؟

وگرنه می بایست به نحوی از جمع آنان استثنا می شد تا موهم این معنا نشود!

لذا علی بن ابراهیم – رضوان الله تعالی علیه – ذیل آیه 12 سوره تحریم که در توصیف حضرت مریم (س) آمده و او را از «قانتین» دانسته، فرموده است: منظور از قانتین، داعین است. (13) بنابراین حضرت مریم از دعوت کنندگان به سوی حق تعالی (پیامبران) بوده است.

نبوت مادر مریم

از کتب عهد عتیق بر می آید که حنه(14) مادر حضرت مریم(س) پیامبر بوده است. چنانچه هاکس(15) وی را در شمار زنانی که نبوت داشته اند، آورده است.

اما در قرآن نیز می توانیم بر نبوت حنه استدلال کنیم:

الف:إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین»

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه جهانیان اصطفاء کرد.

گفتیم آل عمران عبارتند از: 1- مریم 2- مادر مریم 3- پسر مریم (عیسی بن مریم)

بنابراین وقتی می فرماید: آل عمران را اصطفا کردیم، یعنی عمران و همسر عمران و دختر عمران و دخترزاده عمران (عیسی «ع») را اصطفا کردیم و همسر عمران همان حنه مادر حضرت مریم(س) است که جزء مصطفین و برگزیدگان قرار گرفته است.

ب: علاوه بر آن که حنه همسر عمران و از آل او به شمار می رود و از این طریق جزء برگزیدگان محسوب می شد. در آیات قرآن(16) نیز تعبیراتی آمده که هر کدام از آنها می تواند اشاره ای بر مطلب مورد نظر داشته باشد. مانند:

1- إذ قال إمراة عمران ...

2- رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا

3- فتقبل منی ...

4- إنی سمیتها مریم...

5- و إنی اعیذ بک  من ذریتها من الشیطان الرجیم

ملاحظه می شود که در تمام موارد فوق، تصمیم گیرنده خود همسر عمران است به قسمی که:

1- شخصاً فرزند در شکمش را نذر می کند، بدون اینکه به همسر خود که ولی طفل است مراجعه نماید. (17)

2- فرزند در رحم را ملک خود می داند و حتی هیچ کس دیگر را در این امر شریک نمی داند و لذا "فتقبل منی "می گوید و از خدا میخواهد از او قبول بفرماید نه از غیر او.

3- شخصاً نوزاد را نامگذای می کند و این کار نیز بر اساس ولایت یا براساس وحی و الهام بوده است که مانعه الجمع هم نیست و لذا نیازی به استجازه یا استشاره دیگران نداشته است.

4- از این که مریم نوزاد و ذریه او را اعاذه به خدا کرده معلوم می شود حنه از طریق وحی می دانسته که مریم دارای فرزند خواهد شد که مبادا شیطان در او طمع کند. لذا او و ذراری آینده اش را با اعاذه به خدا از شیطان؛ در امان قرار می دهد.

ج: علاوه بر آنچه گفته شد در آیات مزبور، مشترکاتی بین حنه و زکریا وجود دارد، که از آنها همین رایحه استشمام می شود، مانند این که: حنه همسر عمران، از خداوند تقاضای فرزند می کند خداوند هم مریم را به او می بخشد. حضرت زکریا هم از خداوند تقاضای فرزندی می کند، خداوند یحیی را به وی می دهد.

بنابراین حنه و زکریا مشابه و مریم هم با یحیی همانند است. علاوه بر همه اینها تمام مقامات و درجات و اصطفاء و طهارت مریم به خاطر دعای مادرش حنه بوده است که از خداوند درخواست کرد و به اجابت رسید.

البته بر این نظر، «نبیه» بودن زن مخالفین، نظریاتی ارائه نموده اند که مختصراً به آن می پردازیم:

1- اجماع، گویند از هیچ یک از علمای دین و مفسرین شنیده نشده است که معتقد به نبوت زن باشند، بنابراین اجماع و اتفاق علمای دین بر این است که هیچ زنی پیغمبر و «نبیه» نبوده است.

در جواب می گوییم: ادعای اجماع، دلیل درستی بر این مطلب نیست، زیرا استدلال فوق چندان منطقی و غیر قابل خدشه به نظر نمی آید، زیرا:

اولاً: ندیدن و نشنیدن دلیل بر نبودن نیست، مرحوم صاحب معالم(ره) فرموده است:

«عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود»(18) زیرا ممکن است عدم الوجدان (نیافتن) به دلیل عدم فحص لازم (جستجو نکردن) به حد لازم، و یا عدم بذل وسع (نداشتن ظرفیت لازم) و عدم فحص در مظان وجود آن باشد، یعنی چه بسا فحص و جستجو هم کرده ولی تلاشها و زحمتهایی که کشیده در غیر محل بحث بوده، که تحقیق در غیر محل بحث مسلماً نتیجه مطلوب ندارد.

ثانیاً: اجماعی که مدرک آن معلوم و مربوط به نظر اجتهادی و استنباط شخصی باشد، نمی تواند حجت باشد، زیرا اجماع به تنهایی ارزش علمی ندارد و تنها وقتی حجیت دارد که کاشف از قول معصوم باشد. لذا در اجماع، اتفاق جمیع مسلمین یا اتفاق همه علم شرط نیست، بلکه در اجماع، اتفاق عده ای از علماء که اتفاقشان کشف از قول معصوم(ع) کند، کفایت می کند و گرنه خیر.

ثالثاً: بسیاری از علما در مورد نبوت حضرات: حوا، آسیه، ام موسی، ساره، هاجر و به ویژه حضرت مریم(س) اختلاف نظر دارند. (19)

نتیجه اینکه: ادعای اجماع در این مورد سخنی بی پایه و بی مورد است و در ضمن بر اساس اجتهاد و نظر شخصی است و نمی تواند واجد شرایط اعتبار باشد.

2- استدلال به قرآن، دومین استدلال مخالفین بر نبوت زن در قرآن مجید است که فرموده: «و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالا نوحی إلیهم»... (20)

ما قبل از تو هیچ رسولی را نفرستادیم مگر اینکه مرد بود.

این دلیل نمی تواند درست باشد، زیرا موضوع بحث نبوت زن است نه رسالت زن و قبلاًً گفتیم که این دو با هم فرق داشته و نسبت عموم و خصوص مطلق بینشان برقرار است.

تا اینجا روشن گردید که نه، اجماع و نه آیه مبارکه قرآن هیچکدام نفی نبوت از زن نمی کند.

3- استدلال به روایات، که این باب در صدد معنای نبوت و رسالت است و در واقع شرایط و اوصاف نبی و رسول را تشریح کرده است. (21) که هم از نظر سند و روایت ایرادی ندارد و هم رواتش همه ثقه و جلیل القدرند.

اما نتیجه در این قسمت: آنچه که از روایات در این رابطه استفاده می شود این است که بین نبی و رسول، عموم و  خصوص مطلق برقرار است دیگر آن که در نبوت هیچ چیز شرط نیست، جز این که باید اقل مرتبه اتصال به الله را داشته باشد. برخلاف رسول که باید علاوه بر این مرحله به حدی از مقام و منزلت رسیده باشد که بتواند فرشته وحی را در حال یقظه به عنوان وحی مشاهده کند و حضوراً وحی را دریافت نماید. (22)

به هر حال در یک جمع بندی باید گفت نه تنها اجماع و قرآن و روایات، استدلالی بر عدم نبوت زن ندارند، بلکه با توجه به جوابهایی که داده شده، زن نبیه می تواند وجود داشته باشد. (23)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد